-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 مردادماه سال 1385 15:51
اگر تا آخر جهان بروی و در تمام راه با دو دست محکم روی گوشهایت را بگیری دیگر کسی تو را نمی بیند . اگر تا آخر جهان بروی و در تمام راه با دو دست محکم روی چشمهایت را بگیری دیگر کسی صدای تو را نمی شنود . اگر تا آخر جهان بروی و در تمام راه با یک دست محکم دهانت را ببندی و با دست دیگر گلویت را بفشاری دیگر کسی بغض ها و اشک...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 مردادماه سال 1385 12:13
چشمهایم برای تو : تویی که سرشارترین نگاهم همواره پیشکش تواست تویی که زیباترین لبخندم همواره هدیه تواست تویی که صادقانه ترین سخنانم را بی کم و کاست برایت بازگو می کنم ...!!! تویی که ساده ترین خواسته هایم را بی کم و کاست از تو می خواهم ...!!! تویی که ذره ذره تمامی دنیای مرا از آن خود ساختی. تویی که ذره ذره تمامی وجود...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مردادماه سال 1385 12:33
اگر کف دستهایت را کنار هم بگذاری, می دانی چه زیبا می شود؟ می دانی نیم کاسه ای می شود برای جرعه ای آب؟ می دانی در آن جرعهُ آب می شود دوباره تابش آفتاب و نقش مهتاب را دید؟ می دانی گودی دستانت جایی می شود برای پناه گرفتن دستهای تنهای من؟ می دانی تنهایی دستهای من گم می شود در خالی دستان تو؟ اگر کف دستهایت را کنار هم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مردادماه سال 1385 12:27
وحید نازنینم دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 مردادماه سال 1385 19:11
من حباب را دوست دارم. من حباب را با شوقی کودکانه دوست دارم. چرخ زدنش در باد , بازی رنگها بر پوستش , شفافیتش , سبکبالی و سادگیش را دوست دارم. من حباب را دوست دارم. حباب هم چون من دلش پر از هواست. هوای دوست. هوای دوست داشتن. هوای دوست داشتن دوست. پس این حباب هم پیشکش همهُ دلهایی باشد که پر از هوای کسی است.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 مردادماه سال 1385 21:57
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 مردادماه سال 1385 21:34
جهان من جای کوچکیست وقتی تو در آن نباشی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1385 11:49
رنگ پاییز است این بی تابی ام زرد و نارنجی است آتش بازی ام * رنگ دریاهاست این بیداری ام آبی و زیباست شعر جاری ام * صورتی رنگ است این بی خوابی ام سرخ سرخست این تب تنهایی ام * هر چه هرجا هست رنگش داده ام من فقط در رنگ چشمت مانده ام * رنگ چشمت چون نهال کوچکیست شیطنت هایش شبیه کودکیست * رنگ چشمت کوچه باغی پر درخت که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1385 11:22
جمله از این کوتاه تر نمیشود آخر از این ساده تر نیست بگو، بگو که نشاید جسارت گفتنش همانند سلامی خشک و خالی ست بگو، بگو که گفتنش خوشرنگ همانند گل ِ نقش بسته بر قالی ست بُروز عشق سخت است لیک پایانش به خوشحالی ست دوستت دارم!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مردادماه سال 1385 15:05
در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست دل من که به اندازه ی یک عشق است به بهانه های ساده ی خوشبختی می نگرد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مردادماه سال 1385 11:17
آیاغم آخرمان است...؟؟؟ ما مریدان فلسفهی صبر ایوب و جهد ناکرده و دستی از دور بر آتش داشتن بودهایم و هستیم. همهی عمر که هیچ. همهی تاریخ. ما سالها که نه، قرنهاست که با خود و دیگران تکرار میکنیم: خدایتان صبر بدهد! بیگمان کسی صبرمان داده است، بیبدیل صبری که نه آغازش پیداست و نه پایانش هویدا. خدایش صبرمان داده است...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مردادماه سال 1385 10:46
سلام تنها بهونه من واسه زندگی...می دونی که بازم مثل همیشه دلم برات تنگ شده و بازم دارم با این دل بهونه گیر می سازم نمی دونم چی بگم قبل از اینکه شروع به نوشتن کنم یه دنیا حرف داشتم ولی الان ...؟؟!! وحید عزیزم... امروز ۱۵۳ روز از اون روز قشنگ و به یاد موندنی می گذره و من عاشق تر از همیشه برای بودن کنار تو ... می شمارم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مردادماه سال 1385 11:25
با همه وجودم دوستت دارم وحید نازنینم گوش کن ، جاده صدا می زند از درو قدم های تورا چشم تو زینت تنهایی نیست پلک ها را بتکان ، کفش پاکن و بیا و بیا تاجایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد و زمان روز کلوخی بنشیند با تو ومزامیر شب اندام تورا مثل یک قطعه آواز به خود جلب کند پارسایی ست در آنجا که تو را خواهد گفت : بهترین چیز...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 مردادماه سال 1385 15:10
آسمان همچو صفحه دل من روشن از جلوه های مهتابست امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خوابست وحیدم ...بازم این جمعه دلگیر اومد ...دلم برات خیلی تنگ شده هرجا که باشم همیشه به یادتم و دوستت دارم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 12:36
......وقتی که چشم های کودکانه عشق مرا با دستمال تیره قانون می بستند و از شقیقه های مضطرب آرزوی من فواره های خون به بیرون می پاشید وقتی که زندگی من دیگر چیزی نبود هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری دریافتم باید باید باید دیوانه وار دوست بدارم یک پنجره برای من کافیست یک پنجره به لحظه ی آگاهی و نگاه و سکوت اکنون نهال گردو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1385 21:38
و آن هنگام که عطر ِ بهار ِ نارنج ، در آن کلام ِ مقدس پیچید ، من تو را از پشت ِ چشمان ِ بسته ام دیدم ؛ خوبی های تو را و لطف تو را " دوستت دارم ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مردادماه سال 1385 20:39
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 19:26
بعضی وقتا دلم برات این قدر تنگ می شه که نمیدونم از اون لحظه تا لحظه بعدی که دوباره می تونم ببینمت میتونم تحمل کنم یا نه؟؟ همیشه همین طوره رفتن تلخ و دلگیره و دیدار تو شیرین و دلپذیر... از همین حالا تا فردا ثانیه به ثانیه با عقربه ها می شمرم تا دوباره ببینمت... کسی که همیشه دوستت داره روشنکت دوستت دارم وحید عزیزم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 16:35
وحیدم خیلی دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 16:15
می دانی؟ دلم می خواست با گریه می نوشتم اما به من می گویند آدمهای قوی گریه نمی کنند.دلم دو خط سیاه و پررنگ پشت پلکهایم می خواهد.دلم یک جفت لب سرخ عاصی سرخوش می خواهد.از آن لبها که هر وقت عشقش کشید به خنده باز شود یا به قهقه.از آن لبها که هر وقت هوس کرد باز شود و دشنام هایی بدهد به غلظت سرخی سرخابش. می دانی؟ دلم می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 16:04
درد دل را کاغذ و قلم دوا نکرد. چرخش سرانگشت دلتنگی بر غبار شیشهُ انتظار ما را بس .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1385 15:51
من وفادار بوده ام. به بیدارخوابیهای شبانه , به نجوای اندوه , به بغضهای فروخورده و اشکهای بر گونه ماسیده. من وفادار بوده ام به هر آنچه مرا به کسی در جایی از این گسترهُ بی مرز پیوند می داده است. من به جادوی خیال و افسون رویا وفادار بوده ام همچنان که به چهرهُ واقعیت و چشمان حقیقت. من به هر چه ماند و نرفت وفادار بوده ام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 تیرماه سال 1385 15:11
من وضو با نفس خیال تو میگیرم و تو را می خوانم و به شوق فردا که تو را خواهم دید چشم به راه می مانم... وحید عزیزم دوستت دارم بیشتر از بی نهایتها
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 20:43
دلم می خواد گریه کنم دلم می خواد اون قدر گریه کنم که بدونی نمی خواستم نمی خواستم ... به خدا دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 21:08
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 21:00
نه من باور می کنم نه هیچ کس اما من در انتظار آمدنت پنج انگشت دست راستم را هفت روز هفته شمرده ام بی آن که دلم زخمی شود دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 12:40
صدایم که میکنی فاصله میشود یک گام، یک حرکت دست یک پلک زدن. صدایم که میکنی خوابم تعبیر میشود. حالا گیرم که باران تبر هم ببارد ماه از شاخهی بید سرریز میکند. صدایم که میکنی عشق اتفاق میافتد. حالا گیرم که باران سنگ هم ببارد ماه را ببین! از روی شانهی من گیسوی بید را نوازش میکند. دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 خردادماه سال 1385 09:11
من تو را با آنچه هستی دوست دارم می پرستم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 خردادماه سال 1385 09:01
برای وحیدم که همیشه دوستش دارم از تو می نویسم: از تو می نویسم چون اگر تو نباشی نابودم از تو می نویسم چون دلم با توست از تو می نویسم تا وقتی که توانی در این دستهاست می نویسم روی ذره ذره ی دلم که همیشه عاشقت خواهم بود... برای رفتن راهی دراز است من و تو می گذریم مثل لحظه ها دست به دست هم زیر نور ستارگانی که عاشقانه می در...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1385 21:57
سلام قشنگترین بهونه زندگی من (وحیدم) امروز اومدم که بهت بگم دیگه هیچ کس رو ندارم تو شدی همه زندگی من اومدم بهت بگم تو رو خدا منو هیچ وقت تنها نذار من به جز تو هیچکس و ندارم عشق من به تو یه عشق بزرگه هیچ کس قادر به درک اون نیست من برای داشتن تو هر کاری می کنم نمی دونی چقدر دوست دارم نمی دونی ... تو را با شیشه عشقم میان...