آیاغم آخرمان است...؟؟؟
ما مریدان فلسفهی صبر ایوب و جهد ناکرده و دستی از دور بر آتش داشتن بودهایم و هستیم.
همهی عمر که هیچ. همهی تاریخ.
ما سالها که نه، قرنهاست که با خود و دیگران تکرار میکنیم: خدایتان صبر بدهد!
بیگمان کسی صبرمان داده است، بیبدیل صبری که نه آغازش پیداست و نه پایانش هویدا.
خدایش صبرمان داده است که از زمستان شصت و یک به تابستان شصت و هفت میرسیم. صبور .
از جادهی خاوران به کوی دانشگاه نقب میزنیم. صبور صبور .
به تماشای گورهای دستهجمعی، چهرهی زیبا کاظمی و پیکر اکبر محمدی مینشینیم صبور صبور صبور. صبوری میکنیم تا خدایش صبرمان دهد و صبورترمان کند تا داد و درفش و دوزخ را هم با صبوری تاب بیاوریم و دم نزنیم. صبر کنیم بر ای همه ظلمی که بر کودکان لبنانی وارد می شود...صبور صبور...تا کی؟؟؟
خدایا چند وقتی است نگاهم به آسمان توست ...صبور صبور صبور!!!!!!