مهربون من...عشق من

دوستت دارم تا بی نهایت ها ...تا جایی که خورشید و آسمان دست به دست هم می خوانند از عشقمان ...دوستت دارم وحید عزیزم

مهربون من...عشق من

دوستت دارم تا بی نهایت ها ...تا جایی که خورشید و آسمان دست به دست هم می خوانند از عشقمان ...دوستت دارم وحید عزیزم

باز آمدی
چون دخیلی سبز
که به رفتار سرد باد
بسته بودم
وقتی که آمدی
چای آماده بود
و زمان در شیشه های رنگارنگ
با درنگی سرخ
آبی می نمود.

... خواستم این را بگویم. من کارم با این کلمه‌ها راه نمی‌افتد. خنده را بلند، بغض را با لرزش و

 دوستت دارم را میان لب‌های تو دوست دارم. با صدای تو.

 


نظرات 2 + ارسال نظر
آتنا یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:52 ب.ظ http://www.ba2.blogfa.com


با سلام و سپاس فراوان
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید
عکس تنهای خود را درآب
اب در حوض نبود
ماهیان می گفتند: هیچ تقصیر درختان نیست

Kiss u

[ بدون نام ] جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:23 ب.ظ http://saz.iranblog.com

salam
khobid shoma
matalebe zibaei darid
omidvaram khoshbakht beshin
bye

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد