مهربون من...عشق من

دوستت دارم تا بی نهایت ها ...تا جایی که خورشید و آسمان دست به دست هم می خوانند از عشقمان ...دوستت دارم وحید عزیزم

مهربون من...عشق من

دوستت دارم تا بی نهایت ها ...تا جایی که خورشید و آسمان دست به دست هم می خوانند از عشقمان ...دوستت دارم وحید عزیزم

 

 

 

در این هستی غم انگیز

وقتی حتی روشن کردن یک چراغ ساده ی « دوستت دارم»

کام زندگی را تلخ می کند

وقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی ات

زندگی را

             تا مرزهای دوزخ

می لغزاند

دیگر – نازنین من –

چه جای اندوه

چه جای اگر...

چه جای کاش...

و من

         – این حرف آخر نیست –

به ارتفاع ابدیت دوستت دارم

حتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه

از لذت  گفتنش امتناع کنم.

 

 

 

 

 

     وقتی که دل دست‌هایم

                       تنگ می‌شود برای انگشتان کوچکت

                       آن‌ها را می‌گذارم برابر خورشید

                       تا با ترکیبی از کسوف و گرما

                       دوری‌ات را معنا کنم.

 

 

 

 

 


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد