
باز آمدی
چون دخیلی سبز
که به رفتار سرد باد
بسته بودم
وقتی که آمدی
چای آماده بود
و زمان در شیشه های رنگارنگ
با درنگی سرخ
آبی می نمود.
... خواستم این را بگویم. من کارم با این کلمهها راه نمیافتد. خنده را بلند، بغض را با لرزش و
دوستت دارم را میان لبهای تو دوست دارم. با صدای تو.

با سلام و سپاس فراوان
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید
عکس تنهای خود را درآب
اب در حوض نبود
ماهیان می گفتند: هیچ تقصیر درختان نیست
Kiss u
salam
khobid shoma
matalebe zibaei darid
omidvaram khoshbakht beshin
bye