تقصیر فاصله نیست.
هیچ پروازی
مرا به تو نمیرساند
وقتی که تو
در کار گمکردن خود باشی.
ملالی نیست کامران بزرگنیا
برگی افتاده بود جای دیگری افتاده بود و من صدای افتادنش را صدای جدا شدنش را از شاخه چرخیدنش را و پیچ و تابِ آرامآرام آمدنش را و صدای نشستنش را، بر سطح درخشانِ آسفالتی، پیادهرو خیابانی ، ... شنیده بودم
ندانستم از کدام شاخهی کدام درخت در کجا روییده بود و بر کجا فرود آمده بود این چنین درخشان و اینچنین پرعشوه
همین است، فقط همین و ملالی نیست
برگی، جایی، افتاد و زندگی من گذشت در، یافتنِ درخت و در، دریافتنِ برگ و درخت
همین بود، فقط، همین و ملالی نیست دیگر جز دوری شما
|