خواستم بگویم
آن جا که تویی
آفتاب به اندازه یک چرخش عقربه
زودتر غروب می کند
اما گرم تر می تابد.
چون تو
که یک دنیا فاصله را پس می زنی
تا بیشتر دوست بداری.
خواستم بگویم
آن جا که تویی
دیوار سفید ایستاده است و
زائران شب زمزمه های اندوهگین را برای
هزارمین بار می خوانند.
اما تو...
تو نشسته ای و آخرین شمع منور
با لبخندت روشن می شود.